جدول جو
جدول جو

معنی فرا سرشت - جستجوی لغت در جدول جو

فرا سرشت
ماورا الطبیعه
تصویری از فرا سرشت
تصویر فرا سرشت
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گران سرشت
تصویر گران سرشت
متکبر، باوقار، موقر، کاهل
فرهنگ فارسی عمید
(سِ رِ)
چارطبع. طبایع اربعه. امزجۀاربعه. حرارت و برودت و رطوبت و یبوست:
نقش این هفت لوح چار سرشت
ز ابتدا جز یکی قلم ننبشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُرْ رَ سِ رِ)
آنچه ترکیب لطیف و مناسب دارد. خوش ترکیب:
جهانی چنین خوب و خرم سرشت
حوالت چرا شد بقا بر بهشت ؟
نظامی
لغت نامه دهخدا
(گِ سِ رِ)
سست. کاهل. (از برهان) (از انجمن آرا). کاهل. تنبل. (از آنندراج) (از مجموعۀ مترادفات) ، مردم متکبر و صاحب وقار و تمکین. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(فَ سَ)
بر سر. (آنندراج). گرد سر. گرداگرد سر:
بسکه از نرگس تو فتنه فزوده ست رواج
دامن فتنه چو دستار فرا سر پیچم.
ابونصر نصیرای بدخشانی (از آنندراج).
، زیر سر: همانجا خفتی بر زمین و بالش فرا سر نه. (تاریخ بیهقی). رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از گران سرشت
تصویر گران سرشت
سست کاهل تنبل، متکبر مغرور، باوقار با تمکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گران سرشت
تصویر گران سرشت
((~. س ِ رِ))
متکبر، باوقار
فرهنگ فارسی معین